غیبت کبری
دوشنبه 24 اردیبهشت 1386
ش1-ما خانیم اما نه مثل سلطان و شبان. ما خان بختیاری هستیم، ما سردار اسعد بختیاری هستیم، ما انقلاب مشروطه ایم ، ما احمد شاه را بیرون کردیم ...و
ش2- بابایمان به آمار وبلاگ ما حسودیش میشود. خوب ما طرفدار زیاد داریم دست خودمان هم نیست خوشتیپیه و هزار دردسر.
ش3-ما فردا برای یک هفته به اهواز میرویم. تولد پسر عمه هایمان است. چه حالی بکنیم.
ش4-کاشکی مامان یک قراری با یونا بگذارد که آنجا همدیگر را ببینیم و با هم "شیطنت بتونیم".و
ش5-بابایمان فکر کرده اینجا هم وبلاگ خودش است میخواست بنویسد بگزارد که مچش را گرفتیم
ش6-ما باید خیلی فعالیت کنیم چون از کسرا خیلی عقب هستیم و تا حالا فقط یک لاک ناخن شکسته ایم (با چند تا رژ و مداد چشم و رژ گونه و ... نا قابل دیگر)ش
ش 7-ما نمیدانیم چرا وقتی انگشتمان لای در مغازه نی نی گامبو گیر کرد هرچی با اونیکی دستمان در را فشار دادیم انگشتمان در نیامد
ش8-تازه ما توی ویترین که بودیم بعضی ها از بیرون ما را نشان میدادند اما ما آرم فروشی نیست داشتیم
ش9-امروز فهمیدیم چرا "زیر باران باید رفت"و
ش10-عمو هرمس ما نمیدانستیم با شماره نوشتن چه حالی میدهد
ش11-بابای ما میخواهد رابین هود بشود ما را هم برده باشگاه تیر و کمان میخواست جای جان کوچولو جا بزند اما ما پرنس جان را بیشتر دوست داریم (مامانمان میگوید هیس هیس را بیشتر دوست دارد حتما برای همین است که تا ما در راه پله جیغ میزنیم میگوید هیس هیس)
ش12-بابایمان یک دوستی دارد که ما وقتی توی شکم مامانمان بودیم در عروسیش کلی رقصیدیم و مرتب به وبلاگ ما سر می زند اما برای ما کامنت نمی گذارد.
ش2- بابایمان به آمار وبلاگ ما حسودیش میشود. خوب ما طرفدار زیاد داریم دست خودمان هم نیست خوشتیپیه و هزار دردسر.
ش3-ما فردا برای یک هفته به اهواز میرویم. تولد پسر عمه هایمان است. چه حالی بکنیم.
ش4-کاشکی مامان یک قراری با یونا بگذارد که آنجا همدیگر را ببینیم و با هم "شیطنت بتونیم".و
ش5-بابایمان فکر کرده اینجا هم وبلاگ خودش است میخواست بنویسد بگزارد که مچش را گرفتیم
ش6-ما باید خیلی فعالیت کنیم چون از کسرا خیلی عقب هستیم و تا حالا فقط یک لاک ناخن شکسته ایم (با چند تا رژ و مداد چشم و رژ گونه و ... نا قابل دیگر)ش
ش 7-ما نمیدانیم چرا وقتی انگشتمان لای در مغازه نی نی گامبو گیر کرد هرچی با اونیکی دستمان در را فشار دادیم انگشتمان در نیامد
ش8-تازه ما توی ویترین که بودیم بعضی ها از بیرون ما را نشان میدادند اما ما آرم فروشی نیست داشتیم
ش9-امروز فهمیدیم چرا "زیر باران باید رفت"و
ش10-عمو هرمس ما نمیدانستیم با شماره نوشتن چه حالی میدهد
ش11-بابای ما میخواهد رابین هود بشود ما را هم برده باشگاه تیر و کمان میخواست جای جان کوچولو جا بزند اما ما پرنس جان را بیشتر دوست داریم (مامانمان میگوید هیس هیس را بیشتر دوست دارد حتما برای همین است که تا ما در راه پله جیغ میزنیم میگوید هیس هیس)
ش12-بابایمان یک دوستی دارد که ما وقتی توی شکم مامانمان بودیم در عروسیش کلی رقصیدیم و مرتب به وبلاگ ما سر می زند اما برای ما کامنت نمی گذارد.
ما هم تیر اندازی می کنیم
|