تب سخت تراست یا بی مامانی!!؟
دوشنبه 17 اردیبهشت 1386
ما واکسن می زنیم. ما تب می کنیم. ما خوب می شویم. مامان می خواهد برود ماموریت، ما نمی خواهیم، پس دوباره تب می کنیم. مامان مجبور می شود از وسط راه فرودگاه برگردد خانه. ما خوشحال می شویم. ما مامانمان را بغل می کنیم و پاهایمان را می چسبانیم به شکم بابایی و وسط مامان و بابا در تخت آنها(!) می خوابیم. فکر نکنم هیچ لذتی در دنیا بیشتر از این وجود داشته باشد.
ممنون خانم پرستار بد اخلاق و پر حرف بیمارستان هدایت که به ما "بـــــد" واکسن زدی!!؟
رادین تب دار
جمعه- پارک قیطریه
تارا جون، این اردک مال تو است؟
سینا، درسته تو 2 روز بزرگتری اما من دو تا توپها را می خواهم
مازیار جون فرار نکن بشین تا عکس تو و تارا را بگیرم
خاله سولماز یک عکس از ما دسته جمعی بگیر...دست شما درد نکند
سینا، درسته تو 2 روز بزرگتری اما من دو تا توپها را می خواهم
مازیار جون فرار نکن بشین تا عکس تو و تارا را بگیرم
خاله سولماز یک عکس از ما دسته جمعی بگیر...دست شما درد نکند
پ.ن.: دوست عزیزی که به ما سر زدید و از مسافرت با قطار پرسیدید. ایمیل شما برگشت می خورد.امیدوارم اینجا را دوباره بخوانید.
راحتی سفر با قطار بسیار به عادات کودک شما بستگی دارد. رادین عادت به خوابیدن در سرو صدا ندارد، بنابراین در سفر رفت به تبریز که در طول روز بود اصلا نخوابید اما در برگشت که سفر ما در طول شب بود، خوابید. تجربه جدید سفر با قطار به حدی جذاب بود که بچه متوجه خستگی سفر طولانی نشود، اما حتما در صورت سفر با قطار، زیر انداز و اسباب بازی برای نشستن کف کوپه و بازی کردن فراموش نشود. درضمن ما با قطار سبز سفر کردیم و یک کوپه در اختیار داشتیم، که رادین هر کاری دوست داشت در کوپه می کرد. برای خوابیدن هم برایش روی صندلی پایین جای خواب درست کردیم و چمدانهایمان را بگونه ای گذاشتیم که نتواند از لبه صندلی بیفتد.
|