Lilypie - Personal pictureLilypie Fifth Birthday tickers

۱۳۸۷ مهر ۲۰, شنبه

شایعات

شنبه 20 مهرماه 1387
اول از همه سلام
دوم بابا جون تولدتون مبارک. خیلی خیلی دوستتون دارم
سوم ما از این شایعاتی که در کامنت ها هست خبری نداریم. بنابراین نمی توانیم چیزی را تایید یا تکذیب کنیم. هرچند این روزها متوجه یکسری مکالمات عجیب شده ایم اما هنوز کسی مارا از انچه شما می گویید خبردار نکرده است. بنابراین اگر خبر موثقی داشتید ما راهم خبر دار کنید.
چهارم ما کلاس می رویم سواد هم داریم اما نمی توانیم بخوانیم پس از انچه ته وبلاگ هست هم سر در نمی آوریم.
پنجم ما بزودی متولد می شویم. قرار است در مراسم باشکوهی هفت شب و هفت روز به جشن و پایکوبی بپردازیم. مامان می گوید دیگه به این زودی ها نمی توانیم حسابی مهمانی داشته باشیم. اما چرا یش را نمی دانیم.
ششم چند تا عکس دیگه از سفر مردانه ما به شهرکرد را ببینید:
ما و چشمه و آب خوردن غیر بهداشتی از نظر مامان
رادین و شیر سنگی- فیگور از رادین
ما و بابایی و آقا اسبه
بازهم چشمه و عشوه


۱۳۸۷ مهر ۱۳, شنبه

رادین مشهور

شنبه 13 مهرماه 1387
چهارشنبه گذشته تولد مامان جون بود.
مامان جونم تولدتون مبارک. دنیا دنیا شادی و سلامتی براتون آرزو می کنم
به همین مناسبت ما در پاسخ به مامان که "به نظرت برای مامان جون کادو تولد چی بخریم" جواب دادیم دامن. و رفتیم خرید و هرچی مامان گفت رادین این بلوز را ببین، این کفشها خیلی قشنگ هستند و ... اصرار کردیم که فقط دامن. و بالاخره موفق شدیم خودمان یک دامن برای مامان جون انتخاب کنیم و تنها مامان اجازه داشت در مورد سایزش نظر بدهد.
راستی می دانید ما مشهور شدیم. مدتهاست که ما خبر داشتیم مشهور شده ایم، به همین علت هر وقت عکس چندتا بچه توی کتاب یا مجله ای می دیدیم از مامان یا بابا می پرسیدیم که کدام عکس ماست. اوایل مامان سعی می کرد توضیح بدهد که عکس ما آن تو نیست. اما چون ما قانع نمی شدیم بالاخره تصمیم گرفت بپرسد " تو فکر می کنی کدوم عکس توست؟" اما ما بالاخره عکسمان را پیدا کردیم. ما مشهور شده ایم. بروید و عکس ما را در کتاب حرفه و فن سال دوم راهنمایی صفحه 3 ببینید