Lilypie - Personal pictureLilypie Fifth Birthday tickers

۱۳۸۷ شهریور ۱۰, یکشنبه

رادین کارمند کوچولو

یکشنبه 10 شهریور 1387
یک هفته ای بود که این مامان خانم ما مثل مرغ سر کنده بود و هی مارا می گرفت و محکم ماچ می کرد. فکر کنم یک برنامه ماموریتی چیزی داشت که مثل اینکه بهم خورد حالا چرا ما که نفهمیدیم اما گویا این مامانی ما خیلی خوشحال هم شده. اشتباه نکنم قرار بوده طولانی مدت بره ماموریت. به هرحال دوستان محترم برنامه وبلاگی، قرار بازی، پارک... هرچی باشه ما هستیم.
در راستای مهد کودکی شدن ما هم بشنوید که:
پنجشنبه صبح
مامان: سلام رادین صبح به خیر
رادین: مامان می خوای بری بیرون؟
مامان: نه عزیزم. امروز مامان تعطیله. فردا هم جمعه است تعطیله
رادین: هـــــــــــــــــــــوراااااااااااااااااا
........
جمعه صبح
رادین: مامان امروز بابایی میره سرکار
مامان: نه امروز تعطیله همه توی خونه هستند
........
شنبه صبح
رادین: مامان امروز هم تعطیله
مامان: نه امروز مامان باید بره سرکار، بابایی هم رفته سرکار، شما هم باید بری مهد کودک
.......
کمی بعد
مامان: رادین بیا بریم اینو بدیم به مامان جون
رادین ( با تعجب): مگه مامان جون خونه است؟ مامان جون امروز نمیره جایی؟!!!!
مامان:!!!!!؟ (توضیح اینکه مامان جون ما همیشه خونه است و به ندرت میره جایی)