رادین جدید
چهارشنبه 17 بهمن 1386
1- باز بابایمان رفت ماموریت. به همین مناسبت ما صبح ساعت 6 بیدار باش زدیم بلکه قبل از رفتن بابایمان راببینیم (هرچند دیشب در بغل بابایی خوابیدیم) اما گویا دیر بود. باشد که دفعه بعد جبران کنیم.
2- ما دلمان برای کلیه دوستانمان تنگ می باشد، امیدواریم همه زودتر خوب بشوند که ما دوستانمان را ببینیم.
ساعت 9.5 صبح در خانه
مامان: رادین تلفن زنگ می زنه!!
ما: (بدو گوشی را می قاپیم که کسی...) کیــــــــــــــه؟
ما: بفیماییـــد. .... بَیـه.... تخم مُیغ خویدم، هورا. بعد بازی تَـردم، الان تیک تاک وقت بازیه...مامان ؟ این مامانه.... اودافظ
مامان: بله بفرمایید ... سلام اقای رئیس.... بله حتما تا 10 دقیقه دیگه شرکت هستم و خودم رو به جلسه می رسونم... بله همه مدارک اماده هستند... چشم....خداحافظ
این ها برف نیستند ها!!
|