Lilypie - Personal pictureLilypie Fifth Birthday tickers

۱۳۸۶ بهمن ۲۴, چهارشنبه

مامان بــــغـــــل

چهارشنبه 24 بهمن ماه 1386
ما این روزها خیلی گرفتاریم. از بس که بازی بکنیم و با دوستانمان بگردیم. آخه وقتی مامان و بابایمان همش سرکار هستند ما هم باید برای خودمان یک فکری بکنیم دیگر:
شب هنگام خوابیدن
ما: مامان بَگَــل (بغل) Big Hug
مامان: یکی بود یکی نبود یک خاله بزی بود سه تا بچه داشتGoat 2... آقا گرگه اومد در زد
ما: (با صدای بم) منم، منم ، مادیتون (مادرتون) عَیَف اوردم بیاتون
.
.
.
مامان: قصه ما به سر رسید کلاغه
ما: مامان بگل Big Hug
مامان: یکی بود یکی نبود یک مادر بزرگ مهربونی بودGrandma ... گنجشکه گفت
ما: (با صدای ریز): من که جیک و جیک میکنم بیات، تخم کوچیک می کنم بیات من بِـیَم بیرونBirdie
.
.
.
مامان: قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید
ما: مامان بگل Big Hug
مامان:Hairy
..................
صدای دریل:دددد دِییییییییییییی
صدای اره: اَاَاَاَاَاَییییییییییییی
.................
Be Mine Teddy 1
ما و رومینا
ما و مازیار و عمو هرمس
به به عمو هرمس چقدر خوب کتاب می خونه