نمی خوام خورده بشم!!
شنبه 4 اسفند 1386
ما تولد شایا جون رو بخاطر تنبلی مامان و یک کمی فین فین کردن از دست دادیم. اما در عوض با نازنین تا می توانستیم بازی کردیم. البته چون ما تا گریه کنیم خاله نیلوفر و عمو جواد با نازنین برخورد می کنند بنابراین وقت و بی وقت، بدون دلیل یک گریه ای سر می دهیم تا تمام اسباب بازیها مال ما باشد. روز جمعه هم که.... خودتون ببینید:
ما تولد شایا جون رو بخاطر تنبلی مامان و یک کمی فین فین کردن از دست دادیم. اما در عوض با نازنین تا می توانستیم بازی کردیم. البته چون ما تا گریه کنیم خاله نیلوفر و عمو جواد با نازنین برخورد می کنند بنابراین وقت و بی وقت، بدون دلیل یک گریه ای سر می دهیم تا تمام اسباب بازیها مال ما باشد. روز جمعه هم که.... خودتون ببینید:
.......................
ما: عَـــــمو پَـیـــــــهان
مامان: عمو پرهام نه، عمو بهنام
ما: عَـــــمو پَـیـــــــهان
.
.
.....................
عمو بهنام: رادین می خورمت
ما: نه نخویم
عمو بهنام: پس بوسم کن
.
.
.
ما: پـــــخ
عمو بهنام: منو پخ کردی، منم می خورمت
رادین نقاش
خاله سارا و عمو بهنام عزیز، مرسی از همه زحمتاتون. بدون کمک شما از پسش بر نمی اومدیم. امیدواریم بتونیم جبران کنیم. هر وقت خواستید خونتون رو در ایترالیا رنگ کنید ویزای ما یادتون نره