۱۳۸۶ دی ۵, چهارشنبه
۱۳۸۶ آذر ۲۶, دوشنبه
رادین نازنازی
ارسال شده توسط مهرک هرندی در ۱۱:۲۸ |
۱۳۸۶ آذر ۲۴, شنبه
تعطیلات خود را چگونه گذرانده اید؟
ارسال شده توسط مهرک هرندی در ۱۰:۵۰ |
۱۳۸۶ آذر ۱۷, شنبه
بابایی و اهواژ
ارسال شده توسط مهرک هرندی در ۱۴:۰۱ |
۱۳۸۶ آذر ۱۰, شنبه
اوس رادین
تعمیر ماشینت کار سه سوته
آقاهه رفت و شد سوار ماشین
ای بابا پس چرا روشن نمیشه
اوسا ماشینم نیست مثل همیشه
-----------------
اصغر آقا تا که رسید به کارگاه
فهمید که جریان چی چی بوده اونجا
زودی لباس کارشو می پوشه
ماشین و تعمیر می کنه بی صدا
-----------------
وقتی که مشتریه رفت از اونجا
اصغر آقا رادین و کردش صدا
گفت پسرم کار تو اشتباه بود
اگر می خوای اوسا بشی زود زود
باید حواست جمع کارت باشه
با فضولی کسی اوسا نمیشه
-----------------
حالا رادین مشغول کار و باره
توی یه دستش انبره دست دیگش آچاره
ایستاده اون کنار دست اوسا
یاد میگیره تا اوسای اوسه بشه بعدنا
پ.ن1: این شعر را بابایی برای ما گفته. این همان پست باحالی است که بابایی قولش را داده بود.
پ.ن2: تولد خاله فریبا جون را با 2 روز تاخیر تبریک می گوییم. خاله جون دلمون براتون خیلی خیلی تنگ شده
ارسال شده توسط مهرک هرندی در ۲۲:۱۱ |