Lilypie - Personal pictureLilypie Fifth Birthday tickers

۱۳۸۶ شهریور ۱۵, پنجشنبه

تولد عمو خوابالو

پنجشنبه 15 شهریور 1386


ما رفتیم "دوبی دوبی" کلی هم بهمان خوش گذشت. کلی هم با اوستا و آرش و عمو فرشاد و خاله مریم بازی کردیم که انهم بسیار خوش گذشت. اما امان از دست این مامان و باباهای امروزی... به محض اینکه رسیدیم خانه این مامانمان ما را دو در فرمودند و رفتند ماموریت. من فکر کنم دوبار خوابیدم وبیدار شدم اما مامان می گوید بار دوم او برگشته بوده، من خوابالو بودم که اورا ندیدم. به هر حال ما با این عمو خوابالو دوست شده ایم ممکن است حرف مامان درست باشد. اما بابایی رفته ماموریت و الان سه بار است که من می خوابم و بیدار می شوم اما هنوز مامان نمی گوید چندبار دیگه باید بخوابم و بیدار بشوم تا بابایی بیاد. نمی دانم می خواهد ما را سورپریز کند یا بابایی کارش خیلی طول می کشد.
اما دیروز تولد عمو خوابالو بود. البته من نمی دانم چرا مامان می گه اسمش خوابالو است به نظر من عمو غیرتی بهتر است چون نمی گذاشت ما سیر دلمان به دختر خاله خوشکلش، الانی عزیز، چشمک بزنیم. اما به هر حال مامان گفته اسمش خوابالو است. ما برای عمو یک عددماشین بردیم. به قول مامانی: نمی دانید چقدر سخت است که یک کادو با "کاغذ کادو" بدهند دستتان و بگویند نباید بازش کنی. آنقدر دلمان می خواست که این بسته را باز کنیم بنابراین تا مامان داشت مانتو می پوشید توی خانه یک کمی از بسته را باز کردیم اما مامان گفت نباید بقیه اش را باز کنیم. اما عمو رضا اجازه داد ما تمام کادوهایش را باز کنیم. خیلی خوش گذشت.
عمو جان، تولدت مبارک بازهم تولد بگیر. ما هم شمع فوت کردن را خیلی دوست داریم و هم کادو باز کردن را




بدون شرح!!؟

عمو خوابالو و شمعها
واقعا که تعارف هم نکرد ما فوت کنیم!! آخه عمو مگه من به این کوچولویی چندتا از شمعها را می تونستم فوت کنم

عمو خوابالو و الانی عزیز و کاپیتان

ما همه، دوستانم را می بینید. نمی دانم چرا همشون قدشون خیلی بلنده!!؟ من و مامانم فسقلی هستیم
پ.ن: عکسهای دوبی را بابایی برده ماموریت. وقتی برگشتند برایتان عکس های سفر را می گذارم.