Lilypie - Personal pictureLilypie Fifth Birthday tickers

۱۳۸۶ تیر ۳۱, یکشنبه

رادین وارد می شود

یکشنبه 31 تیرماه 1386
اولین ماه تابستان به پایان رسید اما دریغ از آب بازی. درسته که ما تا حالا چندین بار اب بازی کرده ایم اما نه انقدر که دلمان سیر بشود. هر روز این مامان خانم و بابا آقای ما یک بهانه ای دارند که ما را نبرند آب بازی. به هر حال ما هم خدایی داریم. خاله آرزو گفته ما را می برد یک جایی حسابی آب بازی کنیم. دستش درد نکند
اما "بابا اتو وووووو رفت" یعنی بابا با اتوبوس رفت Bus . مامان می گوید بابا بزرگمان حالش زیاد خوب نیست برا همین بابا چون بلیط هواپیما گیرش نیامد با اتوبوس رفت پیشش. ما برای بابا یزرگمان دعا می کنیم زودتر خوب بشود و بیاید پیش ما با ما بازی کند. راستی ما از این شرکتهای هواپیمایی سپاسگذاریم که معلوم نیست چه کاری کرده اند که بلیط گیر نمی آید و مامان ما از رفتن به ماموریت برای جلسه منصرف شد. هورا

Spaz

از طرف دیگر این مامان خانم ما را چشم کرده اند. دیگر نه برای ما پست می نویسد و نه حتی از ما عکس می گیرد. مثلا ما رفتیم ترمینال بیهقی سوار اتوبوس شدیم، نشستیم پشت فرمان اما دریغ از یک عکس

یکی از قرار های وبلاگی، ما و سرسره سواری
به نطر شما ما می توانیم از اینجا بالا برویم؟
مثل اینکه خیلی هم سخت نیست!!؟
بالاخره موفق شدم... هورا
اینهم بعد از یک روز شیطنت در بغل بابایی در حال تماشای تلویزیون

پ.ن: به چشمهای سینا با دقت نگاه کنید. به نظر می رسد امادگی کامل جهت یادگیری هر نوع شیطنتی را داشته باشد