من اومدم ، با ناز و طناز آومدم
پنجشنبه 7 تیر 1386
ما از مسافرت برگشتیم. جای همگی خالی بسیار خوش گذراندیم. تازه بابایمان هم عجله داشت برگردد اما بلیط هواپیما گیرمان نمی آمد پس ما حسابی با پسر عمه هایمان آتشیدیم. آنقدر به ما خوش می گذشت که حتی مامان خانم وقتی ساعت 8 شب از کارگاه برگشت محلش نگذاشتیم و به بازیمان با آرین و ایلیا ادامه دادیم که مایه شگفت زدگی مامان شدیم
م

دیروز هم رفتیم قرار وبلاگی. نمی دانم چون بنزین سهمیه بندی شده ما را تحویل نگرفتید یا چون کار داشتید. به هر حال ما که خیلی با دوستانمان خوشیدیم اما فکر می کردیم تعداد بیشتری بیایند. (اینها نظرات و حرفهای مامان خانم است وگرنه ما 5 نفر و 50 نفر برایمان فرق نمی کند همه را شیطانی، همه را دوست داریم)
ا

مامان خانم ما قول داده در این وبلاگ بریم بازی مطلب بنویسد، حالا داره تبلیغات می کند که بروید و بخوانید. یکی نیست بگه شما که وقت ندارید همین یک وبلاگ ما را منظم بنویسید که دوستان ما خوشحال بشوند نمی خواهد از بازیهایمان بنویسید. این چند تا عکس هم از وبلاگ قراری گذشته است، ببینید
بابا مازیار جون، قول می دهم این دفعه که خوشحال شدم داد نزنم که بترسی این جوری نگاه نکن