ما گوی سبقت را از بابایی ریودیم و برای خودمان شعر می گوییم.
تازه با لگو براش سوژه عکس هم می سازیم.
این هم اولین شعر ما با یک کم کمک از بابایی تو بخش دوم.
رادین سفینه داره
سفینه اش پله داره
اما صندلی نداره
با میز که کاغذ بذارهتو سفینه ی رادین
دو تا موجود اسیرن
رادین با دوستاش میرن
اونها رو زود میگیرن
رادین مثل پلیسه
اون بالا که می ایسته
مواظب موجوداست
که در نرن یه ریزه
۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعه
اشتراک در:
Comment Feed (RSS)
|