Lilypie - Personal pictureLilypie Fifth Birthday tickers

۱۳۸۶ بهمن ۲, سه‌شنبه

رادین بلدوزر سوار

سه شنبه 2 بهمن 1386

بالاخره ما بعد از یک غیبت کبری برگشتیم. هفته گذشته مامان خانم باز ماموریتهاشو از سر گرفت و این دفعه ما هم با مامانی هورا شدیم. یعنی رفتیم کارگاه. تازه کشفیاتی هم کردیم. در کارگاه نه تنها آدم خسته نمی شه بلکه خیلی هم خوش می گذره. ما 2 روز کارگاه مامان موندیم و کلی بازی کردیم. یک کشف دیگه هم که کردیم این بود که تهران برف باریده همه جا سفید شده اما توی کارگاه مامان اینا سنگ باریده و همه جا سفید شده. خلاصه اینکه با سرکشی به تمام واحدهای کارگاه تا سوار شدن به انواع و اقسام ماشین الات سبک و سنگین، تا بازی با انواع و اقسام جانوران اهلی و غیر اهلی که با ما دوست بودند و پیشمان میامدند، کلی خوش گذراندیم. بعد هم که رفتیم پیش پسرعمه ها و دختر خاله های مامان و کلی خوش به حال ما و انها شد.
البته ما که رسیدیم اهواز این ایلیا خان سرما خوردند و ما تا 48 ساعت محروم از دیدار شدیم. به همین مناسبت شعری گفتیم بدین مضمون:
بالا رفتیم، پایین اومدیم، ایلیا و آرین نبودند

ما و پرستارمان در فرودگاه رادین، خوابگاه کارگاه و تخت سفریمان
رادین و بازی نانوایی
رادین و بیل مکانیکی
رادین پاترول سوار