Lilypie - Personal pictureLilypie Fifth Birthday tickers

۱۳۸۶ دی ۱۶, یکشنبه

برف

یکشنبه 16 آذر 1386
ما دیدیم از این مامان خانم تنبل ما دیگی برای ما به جوش نمی آید پس خودمان دست به کار شدیم

مراسم رفتن به خانه مامان جون اینا
مامان: رادین بریم بالا پیش مامان جون
ما: نه می هوام بازی تُنم
مامان: رادین بریم چایی بخوریم
ما: نه می هوام بازی تنم
مامان: بریم با بابا جون بازی کنیم
ما: نه
.
.
.
مامان:(نیم ساعت بعد) رادین من دارم می رم بالا، شما تنها می مونی خونه؟
ما: اوووومدم
............
یکساعت بعد خانه مامان جون اینا
رادین بریم خانه خودمان؟
نه نیمیام
رادین می خوام شام درست کنم، بیا بریم پایین!!؟
نه نیمیام، می هوام بازی تنم
رادین مامان کار داره ، بیا بریم پایین
تو بُــیو، می هوام بازی تُــنم
رادین الان بابایی می یاد، بیا بریم ، می خواد برات کتاب بیلی بنا بخونه!!؟
بای بای مامانی، می هوام بمونم پیش بابا دون و مامان دون
. . .
به مناسبت این روز برفی زیبا

ما و آبعلی رد پای رادین

پ.ن: پدر بزرگ تارا جون فوت کردند. به خاله مریم و همه خانواده محترمشون تسلیت می گیم (مامان رادین)و