Lilypie - Personal pictureLilypie Fifth Birthday tickers

۱۳۸۹ خرداد ۲۸, جمعه

ما گوی سبقت را از بابایی ریودیم و برای خودمان شعر می گوییم.
تازه با لگو براش سوژه عکس هم می سازیم.
این هم اولین شعر ما با یک کم کمک از بابایی تو بخش دوم.



رادین سفینه داره
سفینه اش پله داره
اما صندلی نداره
با میز که کاغذ بذاره
تو سفینه ی رادین
دو تا موجود اسیرن
رادین با دوستاش میرن
اونها رو زود میگیرن



رادین مثل پلیسه
اون بالا که می ایسته
مواظب موجوداست
که در نرن یه ریزه


به دلیل مشکلات کامنت گذاشتن بابایی این وبلاگ رو در پرشین بلاگ راه انداخت. لطفا اونجا کامنت بگدارید.

کاپیتان رادین

بابایی جو گیر می شود



رادین شده کاپیتان

تو این کشتی جنگی

دستش گرفته این بار

چه شمشیر قشنگی

با دزدای دریایی

میجنگه توی دریا

نجات میده دوستاشو

از دست آدم بدا

هرجا که کشتی باشه

دزدا یهو میریزن

پولای تو کشتی رو

همشونو میدزدن


گنجاشون و تو صندوق

تو جزیره میذارن

از روی نقشه بعدان

میرن درش میارن


رادین خیلی شجاعه

دنبال دزدا میره

با کشتی و توپ خونه

جلوشونو میگیره

میکنه اون دزدا رو

نابود و درب و داغون

پولای تو گنجا رو

میده به صاحباشون