Lilypie - Personal pictureLilypie Fifth Birthday tickers

۱۳۸۷ مهر ۶, شنبه

سفر به شهرکرد

شنبه 6 مهرماه 1386
ما از شهرکرد برگشتیم. خیلی خیلی خوش گذشت. جای همه دوستان خالی. دوستان زیادی پیدا کردیم و کلی هم گردو پوست کندیم. چشم مامان را دور دیدیم و کلی آب از چشمه خوردیم. با بزرگترها حسابی بازی کردیم حتی تارزان کامپیوتری. اصفهان هم از ترس ناهار نرفتیم. ببینید:
رادین با کلاه محلی- قبل از رفتن
ما و دشت خدا
میخواین براتون آتش درست کنم؟
رادین و گردو پوست کنان


۱۳۸۷ شهریور ۳۱, یکشنبه

سفر مردانه

یکشنبه 31 شهریور 1386
حالا یکبار هم که مامان ما نیت کرده بعد ار 20 روز برای ما یک پست بنویسد این بلاگر قر می آید:
عرضم به حضور همه دوستان که ما در راستای دلتنگیهای بسیار زیاد برای بابایی که این روزها همه اش ماموریت است و روی مامان را سفید کرده، و سرکشیهای دوره ای به باغهای خانوادگی که یادگار بابا بزرگ است، بنا شد در یک سفر دو روزه مردانه با بابایی عازم شهرکرد شویم. به همین علت از همراهی کلیه بانوان عزیز که درخواست همراهی ما را در این سفر دارند از جمله مامان جون و خاله فریبا معذور بوده، انشا الله در سفرهای آتی جبران خواهیم کرد.
در همین راستا امروز صبح ساعت 5:55 صبح همراه بابایی به شهرکرد پرواز کردیم تا پس از شیطنتهای معمول در هواپیما، با ماشین عازم ده توپ سفید شویم. اینجا گردو فراوان است و ما پس از صرف ناهار دست پخت مامان که در بقچه مان گداشته بود تا خدای نکرده پسر نازنازی مامانی گشنه نماند مشغول گردو پوست کندن شدیم.
عصر هم به شهر کرد باز خواهیم گشت تا امشب را با اقوام پدری خوشی کنیم و فردا صبح عازم اصفهان نصف جهان بشویم. قرار است که ما فردا از پلهای اصفهان بازدید نماییم.
آیا ما فردا در اصفهان ناهار گیرمان خواهد آمد؟ آیا ما باید بقچه غذایمان را با خودمان ببریم؟ آیا نباید در 21 رمضان به اصفهان سفر کرد؟ آیا ما گشنه به تهران باز خواهیم گشت؟
جواب پرسشهای بالا را به همراه عکسهای سفر، سه شنبه در همین جا ببینید